۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

رازقی پرپر شد

رازقي پرپر شد باغ در چله نشست
تو به خاك افتادي كمر عشق شكست
ما نشستيم و تماشا كرديم

دلم مي‌خواد گريه كنم براي قتل‌عام گـل
براي مرگ رازقي دلم مي‌خواد گريه كنم
براي نابودي عشق واسه زوال عاشقي
وقتي ‌كه قلبها و گـلها شكسته و پرپر شدن
وقتي ‌كه باغچه‌هاي عشق سوختن و خاكستر شدن
من و تو از گـل كاغذي باغچه‌اي داشتيم توي خواب
با خشتهاي مقوايي خونه مي ‌ساختيم روي آب
وقتي ‌كه ما تو جشن شب ستاره بارون مي ‌شديم
وقتي ‌كه پشت سنگر سايه‌ها پنهون مي ‌شديم
از نوك بال كفترها خون پريدن مي ‌چكيد
صداي بيداري عشق رو خواب شب خط مي ‌كشيد

دلم مي ‌خواد گريه كنم براي قتل‌عام گـل
براي مرگ رازقي دلم مي ‌خواد گريه كنم
براي نابودي عشق واسه زوال عاشقي

از پشت ديوارهاي شهر انگار صداي پا مياد
آوازخون در به در انگار يه همصدا مي‌خواد
ابر سياه رفتنيه خورشيد دوباره در مياد
دوباره گـل ميده از عاشقها خبر مياد

دلم مي ‌خواد گريه كنم براي قتل‌عام گل
براي مرگ رازقي دلم مي ‌خواد گريه كنم
براي نابودي عشق واسه زوال عاشقي


ترانه سرا : ایرج جنتی عطایی

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

سه گانه


سر انگشتان طلایت ،

پشت پنجره ی من خودنمایی می کند

.......................................

کوچه گواه عشقه

عشقی بدون تردید

زاییده معشوقه

......................................
من اتاقی دارم

که آینه اش رو به احساس پر می کشد !

و طاقچه ای که خاطراتم روی آن جا میگیرد

پنجریی دارد رو به باغ رویاهایم

پ.سکوت